کــلــــوب شــــهــداد

شهری با تمدن شش هزار ساله...در گرمترین مکان در زمین!!

کــلــــوب شــــهــداد

شهری با تمدن شش هزار ساله...در گرمترین مکان در زمین!!

کــلــــوب شــــهــداد
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
نویسندگان
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

روزگار سخت جوانی 1

چهارشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۰۶ ق.ظ

به نام حق

روزگار روزگار جوانهاست

روزگاری که جوانها را مرد میکند و به آنها اجازه زندگی میدهد و آماده برای تشکیل زندگی ....

اما زندگی را نباید دست کم گرفت بالا و پایین بودنش را در تمامی لحظه ها و روزهایش میتوان درک کرد .این روزگار و این زندگی است که از انسانها مردانی آهنین میسازد و جامه را تکمیل میکند این شبه داستان سرگذشت زندگی یک جوانیست که شاید یکی از این رنج کشیدگان زندگیست ....وشاید ....در آینده تلاش این زحمات را ببیند اما این زحمات را لحظه به لحظه بیان میکنم. در این روزگار مردمان خدا را به بنده های ناچیزش میفروشند برای آینده ای فنا پذیر آینده ای که شاید خود را از چشم خدا دور کند شاید آینده اخروی خود را به فا نزدیک میکنند.

روزگار سخت جوانی

1/5/1393 ساعت 4.30 دقیقه بامداد

در آغوش بالشت نرمی است که هیچ گاه بیرون امدن از آن آسان نیست نه برای او بلکه برای هیچ جوانی.. که صدای زنگ ساعتی او رااز خواب ناز بیدار میکنند . اما با تمام خماری ها و لش بودنش کشان کشان بیدار میشود لباسی بر تن میکند و دنبال کفشهایش میگردد کفشها را در گوشه انباری میابد اما این کفشها کفشی نیست که برای عروسیش به پا کرده بلکه کفشهای با ساقهایی بلند تر که نامی جز چکمه ندارد.تکانی میدهد و بر پا میکند بیلش را به دوش میکشد و آرام آرام به سمت مقسمی میرود که شاید برای دیگران مقسم آب است اما برای او مقسم زندگیست راست و چپش را برای زندگی تنظیم میکند تقسیمی که برای وی حکم خرج نان و خرج زندگی اش را دارد همه از وی سر و گردن بلند ترند و او تازه کاریست اما با دستهای پینه بسته بر سر آب دیوانه ای می آیدو جاری میزند همه بی اعتنایند جز او دیوانه گفت " میان شما کسی است که بد گوی من است بد من را میگوید" باز هم بی اعتنایند اما جوان زره بین جوانی خود را روی وی میگذارد تمام خیالش شده این دیوانه که برای دیگران دیوانه ولی برای او شاید آینده آری آینده ای که شاید در انتظار جوان باشد. دیوانه بار دگر صدا را روی سرش میبرد "من خون آشامم کسی که بدحرفی من راکند راکشته و خون وی را خواهم خورد"جوان به حرفش می اندیشد یعنی چه سخنانی میشنود که شاید هیچ گاه فراموش نکند باز به اندیشه مرد دیوانه میرود چرا اینگونه گفت ؟ مرد دیوانه سبک میشود با بیلی که در دست دارد مقسم را ترک میکند. جوان به اندیشه میرود شاید او دیوانه باشد اما عجب غیرتی دارد من وامثال من چه میکنیم با خودمان اما این دیوانه چقدر زندگی را دوست دارد. ناگهان با صدای پیر مرد به خود می آید "تو که چکمه داری برو آب را مقسم کن" جوابی برایشان نداشت و دنبال چوبی برای قسم آب گشت به آب رفت و قسم که تمام شد از آب بیرون آمد .کمی خشمگین بود از این بی انصافی که در حق وی شده.. عیال وار نیست اما عیال دار است برای او شادی عیالش شادی خودش است روزها او را خرد کرده اما تیکه های خرد شده اش را در کنار هم میچیند و به خانه میرود نکند که او را هم ناراحت کند آب را به گارت(باغچه)میرساند و به خانه میرود عیالش خواب بود نگاهی به او انداخت درازی کشید تا دوباره به باغ رود....

ساعت 8 صبح بود به سر وضع خود میرسد و به کار خود میرود دکه ای داشت ناچیز با خرده فرشی های ناچیز.به ذهنش خطور میکند که دنبال کار بهتری گردد کسی را در ذهن خود تائید میکند تا نزد وی رود و از او تقاضای کاری جدید کند

تحصیلاتش بد نبود (دیپلمه.....)  آماده میشود تا نزد او رود از شیک پوشی خود میکاهد تا شاید امتیازی باشد برای تسریع کارش

به مقصد میرسد اما کسی نیست غم زده به دکه خود باز میگردد. شاید فردا روز بهتری باشد......

ادامه دارد.....

(جوان شهداد)

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۰۱
سعید گنجوزاده

نظرات  (۴)

بسیار پیچیدس این مطلب به راستی زیادند از این افراد در شهر ما بنده به شخصه منتظر ادامه این داستان یا بهتره بگم دنبال کننده این سریال هستم.
موفق باشی جوان شهداد
با سلام اولش فکر کردم کپی شده از جایی ولی وقتی خوندم دیدم که نه کپی نیست.
کی اینارو نوشه رمانیه واسه خودش.
پاسخ:
با سلام
کپی نیست یکی از جوانای هم سن وسال خودمون که گفته اسمی ازش برده نشه ایشالا بقیشم ببییم شاید زیبا باشد
سلام.....................ترک تحصیل قرار گرفتم.........................حتما ادامشو بذارید..........................یا علی
۰۲ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۵۹ ارمان شجاعی
با سلام و خسته نباشید
http://bofehshahdad.blogfa.com
نام و ادرس بوفه طنز شهداد تغیر کرد و بوفه شهداد نامگذاری شد.
باعث افتخار است که به پیوندهای شما اصافه بشوم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی